دلم میخواد به اوج برسم
دلم میخواد توی اوج بمونم
دلم میخواد توی اوج بمیرم
باقیش هم بمونه واسه اونایی که میخوان بمونن!
پ.ن: بعد از اینکه تکرار کردی، یادت به این بی افته که دلت خیلی چیزا میخواد!!!
لحظه ها میگویند
عاشقی آسان نیست
وحقیقت دارد، همه ی فاصله ها
ومن اینجا بی تو
و تو آنجا تنها
اما...
من تو را میخواهم
ادعا نیست دلم وقتی که
در پی چشمانت
در خم کوچه ی ذهن، میدود بی پروا
ادعا نیست دو چشم تر من وقتی که
در هیاهوی غریب دنیا، بین این آدم ها
مستیِ چشم تو را میخواند
ادعا نیست دو گوشم وقتی که
به باران صدایت همچون، گل بی برگ خزان محتاج است
من و تو میدانیم، عاشفی آسان نیست
وحقیقت دارد همه ی فاصله ها
اما...
دل من میخواهد، تو امیدش باشی
همینجوری امشب دلم خواست بنویسم! امشب شب خوبی بود. دلچسب بود... دوستش داشتم!
گاهی اوقات گویی نیاز به گوش کردنِ Darren Hayes پیدا میکنم!
Insatiable رو گوش میکنم، تمامِ لحظاتی رو که امروز لمس کردم مرور میکنم، همشون جلوی چشمام جون میگیرند... دوستشون دارم... دوستش دارم... دلم پیشَش بودن رو میخواد... دلم مخواد برگردم به اون لحظات... به آغوشش... دلم...!
Insatiable گوش میکنم، هنوز بوش رو حس میکنم... هنوز روحش توی بدنم غوغا به پا میکنه...
Insatiable گوش میکنم...
این یعنی چی؟
این یعنی پَر؟
این یعنی دیگه همه چی تموم؟
این چه معنایی داره؟
این******************** کرده؟
میدونی، حسِ بدی دارم...
میدونی، ناراحتم!
میدونی، کم کم اشک هام دارن میان پایین!
میدونی، اینبار خیلی فرق میکنه... اینبار هیچ کاری نمیتونم بکنم. اینبار تنهای تنهام. اینبار باید*****************************آره... زودتر*******
چه حس بدیه... خیلی بد
چندین روز بود که دلم هوسِ جگرِ کباب شده روی زغال رو کرده بود. چندین روز که نه، شاید دو هفته، شایدم بیشتر!
دیشب بالاخره جگر خوردم! و بسیار هم چسبید..!
پ.ن: یکی از خیابون های خلوت این شهر، زمین های خیس خورده از بارون و شیشه هایی بخار گرفته از تنفس های گرم و پی در پی، اونقدر بوسیدمش، اونقدر بوسیدمش که دیگه جونی برای ادامه دادن نداشتم و نداشت!