۱۳۸۹-۰۵-۰۶

میای بازی کنیم؟
مثل قدیما! "خاله" بازی!
ببین، تو میشی بابا و منم میشم مامان!
من یه پسر دارم، تو 2-3 تا دختر!
من یه عـــــــالمه با یه دونه پسرم بازی میکنم و تو هم با دخترات!
"خاله" هم پشت در خونمون می ایسته و بالا رو نگاه میکنه و سوت میزنه!

۱۳۸۹-۰۵-۰۵

آدم هایی که توی این دو روز توی خیابون ها زیاد دیده میشن = همون عوضی هایی که با با تو م به جون ملت افتاده بودن و حالا یه سینی شربت دستشون گرفتن و لبخند میزنن و منتظرن "آقا امام زمان" عجرشونو بده!!!
امسال بیشتر از هر سال حالم ازشون به هم میخوره

۱۳۸۹-۰۵-۰۲

و امشب
به اندازه ی تمام این مدت که دلمان میخواست(!!!)
کشیدیم و کشیدیم و رستگار شدیم و کشیدیم و کشیدیم
و الان بسی کیفوریم از اینکه کله مان به اندازه ی زیادی گیج میرود
و میخواهیم برویم درون تختمان و از این حالِ کم نظیرمان بسی لذت ببریم!
ببین رفیق
نوشتن یه استعدادِ،
یه نفر این استعداد رو داره، مثه تو، یه نفر هم نداره، مثه من
چون میتونی بنویسی، چون میتونی قشنگ بنویسی، چون استعداد داری که کلمات رو جوری کنار هم بچینی که آدم رو جذب کنی،
دلیل نداره فکر کنی عقلت خیلی زیاده!
نه داداش! از این فکرا نکن که فشار خونت میزنه بالا!

۱۳۸۹-۰۵-۰۱


امشب همش دارم میگم:
هــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــِی!
دلیلش رو هم نمیدونم!!!
خدا جان،
امشب دلمان پرواز میخواهد.
نمیدانیم چرا الان، در این وضعیتِ خفن!!!
خدا جان،
ما را به راه راست هدایت بنمایید PLZ!!!
ما میخواهیم رستگار شویم! مدل آن زیاد فرقی نمیکند.
مرسی!
وقتی تلخ میشی،
مثل قهوه،
دلم میخواد لیست بزنم و دهنم مزه ی تو رو بگیره.
دوست دارم که،
بچسبم بهت،
میخوام بوی قهوه بگیره بدنم.

آخه، تلخی قهوه رو دوست دارم!

۱۳۸۹-۰۴-۲۹

ای کاش امشب پنجشنبه بود!

نه...

ای کاش هر شب پنجشنبه بود!!!


آی لعنت به اول تا آخرتون که هر سایتی رو خواستیم باز کنیم اثرات شما ها رو باید ببینیم!!!




" بسم الله الرحمن الرحیم
با استناد به قانون جرايم رايانه ای
دسترسۍ به تارنماۍ فراخوانده شده امكان پذير نمۍ باشد."




۱۳۸۹-۰۴-۲۸

دیشب بعد از مدتها اون تاپ نارنجیم رو پوشیدم
بعدش، وقتی جلوی آینه ایستادم تا صورتم رو ماساژ بدم، احساس کردم شبیه یه پرتقال آبدار شدم
کاش تو هم بودی، تا همونجوری منو بخوری، یه پرتقال آبدار که لوسیونِ بدنش بویی شبیه به بوی لیموی تازه داره.

"وای نمیدونم، یه جورایی وقتی میبینمش حس همزادپنداری بهم دست میده.
آخه اونم مثه من.........................................................."

بعضی وقتا حالم از آدم های اطرافم به هم میخوره، همن کسایی که وقتی ناراحت و افسرده بودن، با تمام وجودم سعی کردم بهشون آرامش بدم و در عوض اونا هر از گاهی آرامش من رو با حرف های نیش دارشون به هم زدن.
ترجیح میدم تنها باشم، ترجیح میدم با کسی حرف نزنم، دیگه حتی از خوبی ها هم واسه کسی نگم.
آه، چقدر غمگینم، زیاد.. زیاد.. خیلی زیاد

۱۳۸۹-۰۴-۱۴

از چیزی که حس کنم 1% اجبار توش هست متنفرم، حتی اگه اون چیز زندگی باشه
زندگی اجباری نمیخـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوام
میفهمی؟
هیچ دلخوشی ای ندارم، حتی یدونه! همشو دونه دونه ازم گرفتی.
آخه لامسب، تو خدای منی، من تو رو میپرستمت! اونوقت تو باهام اینجوری میکنی؟!
گریه هامو نمیبینی یا دلت خنک میشه وقتی میبینی این حالمو؟ پس کو اون همه مهربونی و ... که همه ازش حرف میزنن؟!
بابا مهربونیتم نخواستم، فقط تمومش کن، دیگه بسه

۱۳۸۹-۰۴-۱۲





I Want To Shout Never Gonna Be Alone






۱۳۸۹-۰۴-۱۱

من عاشق تو ام
و وقتی
به من چشمک میزنی، چشمکِ سبز
و وقتی
درِ گوشم SEND ME AN ANGLE رو فریاد میزنی
بیشتر عاشقت میشم!
خیلی خیلی زیاد.

۱۳۸۹-۰۴-۱۰


باور کن دیگه حالم از پاپ کرن به هم میخوره!



میای نون تست با پنیر بخوریم؟!