۱۳۸۹-۰۵-۲۳

خسته ام
از شنیده هایی که دوستشون ندارم
کاش میتونستم بگم بسه! دیگه حرف نزن!
از سر درگمی بدم میاد... از اینکه حس کنم تمام باورهام، تمام شناختم داره زیر سوال میره! اونم به یه دلیلی که حتی خودم هم قبولش ندارم.
دلم میخواد درِ گوش هامو بگیرم، چشم هامو ببندم و دهنم رو باز نکنم.
از کسایی که از اخلاقیاتت، از رویِ بازِت، از اینکه با لبخند میری جلو سواستفاده میکنن متنفرم!
دوست دارم اینو فریاد بزنم
"زندگی من فقط به خودم مربوطه!" و "زندگی تو هــــــیچ ربطی به من نداره!"

ای لعنت که نمیذارن همین زندگیِ مسخرمون رو هم یه جوری بگذرونیم و بریم

۱ نظر:

ساسوشا گفت...

من هم مثه تو.. وقتی همه ی باورهات به گند کشیده بشه.. وقتی دیگه حتی از خودت هم بترسی.. وقتی لال بشی.. حس بدیه.. خیلی بد..
منم دوست دارم فریاد بزنم.. هوار بکشم..کاش اینقدر راحت باور های آدم رو خراب نمی کردن.. کاش و هزارتا کاش دیگه
تا حالا با چندتا زندگی بازی کردی ؟ هوم؟