بی خوابی عمیقی به سرم زده
بعد از لمس یکی از لذت بخش ترین حس های درونم، دلم میخواهد پشت این میز
بنشینم و بنویسم!
همزمان به تو، به شعری که دیشب میخواندم و به ورونیکا، شخصیت اول رمانی
که هنوز شروع به خواندنش نکردم فکر میکنم
ورونیکا... اسمش را دوست ندارم اما امیدوارم داستانش ذهنم را ارضا کند،
قبل از خواندن نمیتوانم حرفی در موردش بزنم، پس ترجیحا" قضاوت و فکر کردن
به او را متوقف میکنم!
شعر دیشبی... دوست داشتنی بود، اما جنسش با فضای الانم متفاوت است!
و تو! به آغوشت بر میگردم، با اینکه خواب خواب هستی با مو های گردنت بازی
می کنم و گرمای بدنت مثل لالایی آرام آرام خوابم میکند
بعد از لمس یکی از لذت بخش ترین حس های درونم، دلم میخواهد پشت این میز
بنشینم و بنویسم!
همزمان به تو، به شعری که دیشب میخواندم و به ورونیکا، شخصیت اول رمانی
که هنوز شروع به خواندنش نکردم فکر میکنم
ورونیکا... اسمش را دوست ندارم اما امیدوارم داستانش ذهنم را ارضا کند،
قبل از خواندن نمیتوانم حرفی در موردش بزنم، پس ترجیحا" قضاوت و فکر کردن
به او را متوقف میکنم!
شعر دیشبی... دوست داشتنی بود، اما جنسش با فضای الانم متفاوت است!
و تو! به آغوشت بر میگردم، با اینکه خواب خواب هستی با مو های گردنت بازی
می کنم و گرمای بدنت مثل لالایی آرام آرام خوابم میکند