۱۳۹۰-۰۴-۳۱

نمی دانم چرا اما انگار آدم گاهی خودش میخواهد کاری کند که دلش بگیرد! مثلا" میدانی که اگر موزیکی را مثل یک دایره از ظهر دور سرت میچرخد قطع کنی، به بیرون رفتن جواب مثبت بدهی و... کلا" از حالی که هستی بیرون می آیی! اما اسمش خودآزاریست یا هر چی، بعضی وقت ها بیشتر از چیز های دیگر میچسبد

۱۳۹۰-۰۴-۳۰

میبوسمت

فکر کنم یکدفه اتفاق می افتد. شاید هم مقطعی باشد! اما امروز احساس کردم متفاوت با این چند روز شده ام
احساس کردم همان آدم همیشگی ام.. چیزهایی که اتفاق افتاد، خب، در ذهنم مانده؛ اما خیلی خوب است که باز خودم را حس می میکنم! همیشه اعتقادم بر این بوده که باید در لحظه زندگی کنم، نه در تصوراتم برای خودم آینده را طراحی کرده ام و نه خیلی به گذشته فکر میکنم.
بعد از ظهر دوستم اینجا بود، حوصله مان سر رفته بود خیلی.. چندتا از کاندوم هایی که مربوط به آن دوران بود را باز کردیم و کلی بلا سرشان آوردیم.. کلی چیزهای مختلف امتحان کردیم ! و اینکه حس کردم خیلی باحالتر از دوستِ خفنم هستم حتی! حیف شده ام اصن

۱۳۹۰-۰۴-۲۶

شاید قصه - شاید واقعی

سه سال پیش بود فکر میکنم
دختری را میشناختم که به اشتباه یا هرچی.. وارد یک رابطه ی یک طرفه شده بود. جزییات رابطه ی دختر برایم مهم نیست الآن.. یک روز خیلی شکسته شد.. وشاید شکسته شدن لازمه ی بازگشتش به زندگی بود. به این حرف ها هم کاری ندارم.. مقصودم آن لحظه ی شکستن است.. درست یا غلطش را نمیدانم، چون نمیتوانم با حالِ الانم در مورد احساسِ آن لحظات او قضاوت کنم، فقط میدانم در همان لحظات آرزو کرد پسری که به خاطرش خورد شده بود تا آخر عمر تنها بماند، حتی زمان هایی که فکر میکند کسی را دوست دارد.. زمان هایی که با کسی هم بستر میشود.. همیشه در اعماق وجودش احساس کند که تنها ترین آدمِ روی زمین است.
یک سال بعد من با همان پسری که دختر چنین آرزوهایی برایش داشت وارد رابطه شدم. رابطه ای نسبتا" دو طرفه..
..احساسِ دوست داشتن و دوست داشته شدن
اما همیشه حرف های دختر من را میترساند.. هر گاه در آغوشش بودم، هر گاه به چشمهایش خیره میشدم و هرگاه با تمام وجود می بوسیدمش؛ ترسِ برآورده شدنِ آرزوی دختر در دلم میپیچید.. حرف های دختر خیلی سنگین بود..
..الآن در مرز تمام شدن رابطه ای دوست داشتنی قرار دارم
نمیدانم اگر به سه سال پیش باز میگشتم و همان دختر میشدم باز آن آرزو ها را تکرار میکردم یا نه.. من الآن هیچ شباهتی به آن دختر ندارم و نمیتوانم حرف های او را پس بگیرم
..دختر.. کاش میتوانستی باز و جود داشته باشی


۱۳۹۰-۰۴-۱۳

یادمه یه وبلاگی بود به اسم "من و ام اس"! شاید هنوزم باشه..
میخوام ازش ایده بگیرم یه وبلاگ درس کنم اسمشو بذارم "من و پریود"
دررر این حد حاد!
شاید یه فرجی شد اصن..، به قرعان!