روزها و شب های قبل از عید
پر از خوابالودگی
انگار گردِ کلونازپام در هوا پاچیده اند
مو هایم را کــــــــوتاه کرده ام، شبیه موهای ریحانا اما بلندتر
بلوندِ بلوند
با این صورتِ لاغر وقتی در آینه نگاه میکنم یاد پاریس هیلتون می افتم
روزهای سختی را گذراندم اما الان باز میتوانم لبخند بزنم
خواستم تیر آخر را جوری بزنم که دیگر حرفی نشنوم
اما انگار باز قورباغه ی دهن گشادِ من دهان باز کرده
حدس میزنم نوعی شیرین زبانی برای جلب انظار باشد یا نوعی ابرازِ دلتنگی
و دیگر اشکالی هم ندارد
جدای همه ی حرف ها.. حتا گاهی از خوشحالی اش لبخند بر لبانم می آید
دوست داشتنی های این روزهایم در اینها خلاصه می شوند: ماشینم که باید چند
روز دیگر انتظار آمدنش را بکشم، خانه ی بخردی که در حال مرمت کردنش
هستیم. آنجا احساس خوبی به آدم میدهد، چیزی شبیهِ خیلی مهم بودن!
زیرزمینش ترسناک است اما پر از هیجان. و در آخر استاد فرید که برای
ازدواج کیسِ خیلی مناسبی است. کل کل کردن هایش را دوست دارم، سطح بالای
اطلاعاتش در هر ضمینه ای را.. از لیدی گاگا متنفر است و جنیفر انیستون را
دوست دارد و همیشه، حتا سرِ کلاس و برای حضورو غیاب اسم من را جنیفر صدا
میکند
جنیفر! اسم یکی از سینه هایم بود، یادم نیست کدام یکی
همیشه وقتی صدایم میکند "جنیفر" یادِ سینه ام می افتم! یه جورایی دوست
دارم جنیفر گفتنش را
امشب داشتم به کتابی فکر میکردم که نگین قرار بود برایم بفرستد و نفرستاد
اصلن به همین خاطر هوس کردم بیایم و بنویسم
احساس آزادی می کنم
رها بودن
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر