سه سال پیش بود فکر میکنم
دختری را میشناختم که به اشتباه یا هرچی.. وارد یک رابطه ی یک طرفه شده بود. جزییات رابطه ی دختر برایم مهم نیست الآن.. یک روز خیلی شکسته شد.. وشاید شکسته شدن لازمه ی بازگشتش به زندگی بود. به این حرف ها هم کاری ندارم.. مقصودم آن لحظه ی شکستن است.. درست یا غلطش را نمیدانم، چون نمیتوانم با حالِ الانم در مورد احساسِ آن لحظات او قضاوت کنم، فقط میدانم در همان لحظات آرزو کرد پسری که به خاطرش خورد شده بود تا آخر عمر تنها بماند، حتی زمان هایی که فکر میکند کسی را دوست دارد.. زمان هایی که با کسی هم بستر میشود.. همیشه در اعماق وجودش احساس کند که تنها ترین آدمِ روی زمین است.
یک سال بعد من با همان پسری که دختر چنین آرزوهایی برایش داشت وارد رابطه شدم. رابطه ای نسبتا" دو طرفه..
..احساسِ دوست داشتن و دوست داشته شدن
اما همیشه حرف های دختر من را میترساند.. هر گاه در آغوشش بودم، هر گاه به چشمهایش خیره میشدم و هرگاه با تمام وجود می بوسیدمش؛ ترسِ برآورده شدنِ آرزوی دختر در دلم میپیچید.. حرف های دختر خیلی سنگین بود..
..الآن در مرز تمام شدن رابطه ای دوست داشتنی قرار دارم
نمیدانم اگر به سه سال پیش باز میگشتم و همان دختر میشدم باز آن آرزو ها را تکرار میکردم یا نه.. من الآن هیچ شباهتی به آن دختر ندارم و نمیتوانم حرف های او را پس بگیرم
..دختر.. کاش میتوانستی باز و جود داشته باشی
۱ نظر:
کاش احساس هایی که شکسته میشد رو می شد جمع کرد
گاهی وقت ها آدم ها مجبور به بازی ات میکنند. به اینکه باور کنی دوستت داشته بعد همه چی تمام شده .. یک مرتبه. بلایی سرت نازل می شود که تا عمر داری چیزی را از دست داده ای.. شاید من هم دخترک ِ قصه ی تو بودم.. اما هیچوقت.. نخواستم که کسی رو دوست ندارد. یا سر ِ کسی دیگه این بلا رو بیاره..
آدم ها باید خودشون نتیجه ی بی رحمی خودشون رو بگیرن.. ببیند.. یاد بگیرند که دل بازیچه ی بوسه های تلفنی و دوستت دارم های شبانه نیست..
امیدوارم..
امیدوارم که دلت آروم باشه.. امیدوارم ..
ارسال یک نظر