حالا دیگر از آن دنیای مجازی به آن بزرگی، من مانده ام و نیم گیگ اینترنت ایرانسل و یک گوشی که می تواند هر از گاهی ایمیل هایم را به گو اَت بلاگر دات کام سند کند
دنیایِ مجازی به آن بزرگی.. به آن بی چشم و رویی.. همان جایی که یک بار همه چیزم را گرفته بود و باز همه چیزم را گرفت. حقم است البته، می خواستم آدم بشوم همان بار اول، چشمم کور اصلن
ای الف ها و سین ها و شین ها و میم ها و...های مجازی، خدا همه تان را لعنت کند... خدا خودم را هم لعنت کند! کرده یعنی، چون می دانستم، یعنی فهمیده بودم که چه جاکش هایی هستید و شرتان را کم نکردم و اجازه دادم هر عنی خواستید بخورید.. شیت.. واقعن
هر چیزی را که می توانستم بفروشم، فروخته ام. تمام پول هایی را که در حساب های مختلف داشتم در آوردم. الان همه ی سرمایه ام درونِ این کیفِ کرمی رنگِ چرمی است و با آن شاید بتوانم یک 206 تیپ 2 خاکستریِ جواد که مدلِ 2-3 سال پیش است بخرم. ای کاش می خریدم، همان 206 خاکستریِ جواد را. ای کاش دست از این کارهای دیوانه واری که دنبالش افتاده ام بر می داشتم. چرا اینجوری می کنم واقعن؟
پوووووف... چرا اینجوری می کنم؟ چون مجبورم.. چون مجبورم اما انگار بضی وقت ها یادم می رود که مجبورم! و وقتی یادم می رود که مجبورم، به این کسشر ها فکر می کنم، که مثلن به جز 206 خاکستری جواد چه چیزِ دیگری می توانم بخرم با پول هایم
قرار است پسفردا بروم و همه ی سرمایه ام که با آن شاید بتوانم یک 206 تیپ 2 خاکستریِ جواد بخرم را به کسی بدهم که نمی دانم کیست، نمی دانم قرار است من را کجا ببرد، اصلن نمی دانم من را جایی می برد یا نه
تف به این زندگی در مجموع
کاش حال داشتم و پا می شدم می رفتم برای خودم قهوه درست می کردم و تا صبح در فنجانم دنبالِ یک نشانه ای، علامتی چیزی میگشتم اما دیگر حال این کسشربازی ها را هم ندارم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر